کوروش کوروش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه سن داره

با تو بودن خوب است...

یک روز خوب ۴ تیر ۹۸ کنار حمیدرضا و کوروش

یه شعر برای آقا کوروش مامان

يه روز باباي ني ني وقتي اومد به خونه  آورد براي ني ني يه چتر بچه گونه حالا ني ني به چترش خيلي علاقمنده گاهي اونو مي بوسه باز ميکنه مي بنده  گاهي توي حياطه مي گيره چتر و بالا ولي هنوز يه بارون نيومده تا حالا  هر روز به ابرها ميگه: بارون بشين ببارين فکر ميکنم که اصلا چترمو دوست ندارين !
26 شهريور 1390

یه داستان کوچولو

یکی بود یکی نبود توی جنگل ما کنار یک رود خانه درخت بزرگی قرار داشت که خانم کاکلی و جوجه هایش در آنجا زندگی می کردند هر چه زمان گذشت جوجه ها بزرگتر می شدند و به غذای بیشتری نیاز داشتند برای همین خانم کا کلی و آقای کا کلی با هم به دنبال غذا رفتند .   جوجه ها تنها مانده بودند یک دفعه یک پروانه قشنگ پر زد و روی شا خه ای نشست جوجه ها که پروانه ندیده بودند از ترس سر هایشان را زیر پرهایشان کردند   « مثلا پنهان شدند» .   پروانه گفت : چرا می ترسید ؟ به من می گن پروانه معمولا?پرنده ها از دیدن من خوشحال می شوند چون من غذای آنها هستم .جوجه ها که گرسنه بودند تلاش کردند پروانه را بگیرند و بخورند ولی پروانه بالاتر ...
21 شهريور 1390
1